برادر نیک، دو تن بدین نام بودند: نخست نوۀ عالی و پسر فینحاس که همچو کاهن بزرگ در وفات عیلی جانشین او شد زیرا که فینحاس در جنگ هلاک شده بود. دوم پسر امریا و پدر صادوق. (قاموس کتاب مقدس)
برادر نیک، دو تن بدین نام بودند: نخست نوۀ عالی و پسر فینحاس که همچو کاهن بزرگ در وفات عیلی جانشین او شد زیرا که فینحاس در جنگ هلاک شده بود. دوم پسر امریا و پدر صادوق. (قاموس کتاب مقدس)
پاشنه خیز کردن اسپ، با زخم پاشنه یا مهمیز برانگیختن او را: دل روشن راد را تیز کرد مر آن باره را پاشنه خیز کرد. فردوسی. بکین پاشنه خیز کرده سمند بر قلب شد با کمان و کمند. اسدی
پاشنه خیز کردن اسپ، با زخم پاشنه یا مهمیز برانگیختن او را: دل روشن راد را تیز کرد مر آن باره را پاشنه خیز کرد. فردوسی. بکین پاشنه خیز کرده سمند بَر قلب شد با کمان و کمند. اسدی
پدر قوّت، نام پنج تن به تورات: اوّل پدر سورئیل رئیس قبیلۀ مرادی. دوم زوجه ابی شور. سوم پسر حوری از اولاد کاد. چهارم زوجه رحبعام. پنجم پدر استر، فردها از شعر: نبیند کسی نامۀ پارسی دو بیور (ظ: نوشته) به ابیات صد بار سی. فردوسی. آن ابیات امیر را سخت خوش آمد و همگان بپسندیدند و نسخت کردند. (تاریخ بیهقی). و آنرا به آیات و اخبار و ابیات و اشعار مؤکّد گردانیده شود. (کلیله ودمنه)
پدر قوّت، نام پنج تن به تورات: اوّل پدر سورَئیل رئیس قبیلۀ مرادی. دوم زوجه ابی شور. سوم پسر حوری از اولاد کاد. چهارم زوجه رحبعام. پنجم پدر استر، فردها از شعر: نبیند کسی نامۀ پارسی دو بیور (ظ: نوشته) به ابیات صد بار سی. فردوسی. آن ابیات امیر را سخت خوش آمد و همگان بپسندیدند و نسخت کردند. (تاریخ بیهقی). و آنرا به آیات و اخبار و ابیات و اشعار مؤکّد گردانیده شود. (کلیله ودمنه)
ابوعلی حسن بن عضدالدوله. از امیرزادگان بنی هود اسپانیا. مولد او مرسیه به سال 624 هجری قمری وی در علوم فلسفی و ادبی و تصوف بارع بود و میان تصوف و فلسفه جمع کرد چنانکه ابن رشد بین حکمت و شرع. عاقبت بمشرق شد و پس از ادای فریضۀ حج در حجاز و یمن و شام بنوبت روز میگذاشت تا697 به دمشق درگذشت
ابوعلی حسن بن عضدالدوله. از امیرزادگان بنی هود اسپانیا. مولد او مرسیه به سال 624 هجری قمری وی در علوم فلسفی و ادبی و تصوف بارع بود و میان تصوف و فلسفه جمع کرد چنانکه ابن رشد بین حکمت و شرع. عاقبت بمشرق شد و پس از ادای فریضۀ حج در حجاز و یمن و شام بنوبت روز میگذاشت تا697 به دمشق درگذشت
و هی بن بی. فرومایه و ناکس از مردم. خسیس از ناس. بی سروپا. بی پدرومادر. و ظاهراً بیت منوچهری که اکنون لایقرء است اصلش این است: آن جایگاه کانجمن سرکشان بود تو بوعلاء و این دگران هی ابن بی. منوچهری
و هی بن بی. فرومایه و ناکس از مردم. خسیس از ناس. بی سروپا. بی پدرومادر. و ظاهراً بیت منوچهری که اکنون لایقرء است اصلش این است: آن جایگاه کانجمن سرکشان بود تو بوعلاء و این دگران هی ابن بی. منوچهری
مرکّب از: بی + هوا، بدون هوا، بی توجه. بی اشعار. بی وقوف. بی آگاهی قبلی. بی احتیاط. بی مواظبت اطراف. بی پروا: بی هوا میرفتم سرم خورد بدیوار، افتادم توی گودال. (یادداشت مؤلف)، - بی هوا رفتن، غیرملتفت رفتن. (یادداشت مؤلف)، - بی هوا گفتن، ناگهان گفتن. بی مطالعه و بیوقت سخن گفتن. یکهو گفتن. ، دور از احتیاط. با بی پروایی. (یادداشت مؤلف) : از آن پس چو تازی تو کک را رواست کنون رفتن تو بکین بی هواست. (ملحقات شاهنامۀفردوسی)
مُرَکَّب اَز: بی + هوا، بدون هوا، بی توجه. بی اِشعار. بی وقوف. بی آگاهی قبلی. بی احتیاط. بی مواظبت اطراف. بی پروا: بی هوا میرفتم سرم خورد بدیوار، افتادم توی گودال. (یادداشت مؤلف)، - بی هوا رفتن، غیرملتفت رفتن. (یادداشت مؤلف)، - بی هوا گفتن، ناگهان گفتن. بی مطالعه و بیوقت سخن گفتن. یکهو گفتن. ، دور از احتیاط. با بی پروایی. (یادداشت مؤلف) : از آن پس چو تازی تو کک را رواست کنون رفتن تو بکین بی هواست. (ملحقات شاهنامۀفردوسی)